فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 24 روز سن داره

نفس طلایی

دلم به وسعت تاریخ گرفته

سلام بر رسول عشق  فداتون بشم ... الهی خودم پدرم مادرم همسرم دار و ندارم فدای یه تار موی شما باشه ای رسول مهربونی و کرامت ...  دارم از غم می میرم و خدا و شما شاهد غم توی قلبم هستین ... نمی دونم چه طور می تونن به وجود نازنین شما بی احترامی کنن و ما از غم نمیریم؟ اشکال از مسلمونی ماست !!!!!!  نمی دونم باید چی بنویسم ... دلم به وسعت تاریخ گرفته ... سیب سرخ روزگار داره می چرخه و می چرخه و می چرخه اما یه چیز توش جزء جدایی ناپذیره و اون ضایع کردن حق مظلوم و تلاش برای از بین بردن حقه ... اما خدا رو شکر که جاء الحق و زهق الباطل ...   دلم به وسعت تاریخ غم داره ... بارها خواستم اون فیلم یا کاریکاتور ها رو ببینم اما چشمام یا...
31 شهريور 1391

گاهی ...

ادم گاهی می خواد بنویسه گاهی نه ...  گاهی اون قدر حرف داره واسه نوشتن که نمی دونه از کجا شروع کنه ....  گاهی می بینه وای چه اتفاقات جالبی وجود داره که باید ثبت بشه و گاهی هم با یه مرور ساده می فهمه چقدر مسائل زندگیش شبیه هم شدن ...  گاهی ادم لازمه عمیق فکر کنه ... عمیق توکل کنه و عمیق از خدا کمک بخواد ...  ( سفر ابهر+نهار شیرین سو + سفر شمال +خرید (خرید دو کتاب و دو پازل نانازی برای کودک دلبندم) + رودبار و زیتون + برگشت = این بود جریان این دو روز ماااا ) و گاهی و گاهی و گاهی (یعنی همه ی گاه های زندگی رو باید با صدای بلند فریاد بزنم:)  خدای عزیزم ممنونم بابت تموم نعمت هایی که بهم دادی و من گاهی شاکر و گاه...
31 شهريور 1391

حضرت معصومه(س) جانم

سلام بر حضرت معصومه بانوی همه ی خوبی ها و مهربونی هااااا  چند سال پیش بود که بعد از اون اتفاق بیش از پیش باهاتون احساس صمیمیت کردم و از همون موقع بود که هر روز بیشتر از قبل ارادت و محبتم نسبت به شما بیشتر می شد .... و الان که احساس می کنم وقتی تو حرمتون هستم از این زمین خاکی جدا ام و یه ارامش فوق العاده تموم وجودم رو می گیره و من می مونم و یه عالمه حرف برای گفتن و شما که بزرگوارانه به تک تک حرفام گوش می دهید و بعد من می مونم و یه دنیا احساس نشاط و ارامش و نزدیکی به خدا .... ممنونم از شما به خاطر تموم خوبی ها و مهربونی ها و بزرگواری هاتون .... ممنونم ... میلاد با سعادتتون مبارک ... شرمنده ام حضورن به پابوستون نیومدم خانم خوبی های من&nb...
28 شهريور 1391

یه کوچولوی ناز

سلام کوچولوی ناز من ... خوبی جیگرم ؟ امروز رفته بودیم خونه ی خاله ام و یه نی نی ناز یعنی پسر دختر خاله ام به اسم امیر عباس و دیدم که عاشقش شدم هزار ماشالله ... خدا حفظش کنه ... اینقدر دلم هوات و کرده که حد نداره مهربونم ...  بعد از اونجا هم رفتیم امام زاده علی اکبر چیذر که عالی بود الحمدلله ...شام هم مهمون بابایی رفتیم خاتون تو شریعتی که پیتزاش عالی بود ... ممنونم مهربون ترینم ... همسر عزیزم          عاشقتم شوشو نفس ................................ ...
24 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد